در قلمرو وسیع Warhammer 40,000: Rogue Trader، پویایی در میان همراهان التقاطی من با رفاقتی که در RPG های معمولی وجود دارد، فاصله زیادی دارد. این را تصور کنید: من یک تاجر سرکش هستم، شبیه به یک راننده اتوبوس خسته که در مسیری پر از خدمه پر از افراد مختلف حرکت می کند، هر کدام تا دندان مسلح و سرشار از مهارت های مرگبار. با وبسایت بازی موبایل گیمرز همراه باشید. تنها نقطه مشترک بین آنها؟ ناتوانی جمعی و تحقیر متقابل آنها نسبت به یکدیگر.
آبلارد، سنکال ظاهراً وفادار من را در نظر بگیرید. در تئوری، او قرار است کمک کند، امور کشتی را مدیریت کند و ورودی های بزرگ من را اعلام کند. با این حال، وفاداری آبلارد آنقدر تزلزل ناپذیر است که در حد امکان هر تصمیم مشکوک من است. آیا نیاز به برداشتن زانوهای کسی دارید؟ آبلارد آنجاست و مطمئن می شود دستان من بکر می مانند. کاربردی؟ قطعا. اخلاقی؟ نه چندان
سپس Argenta، یک خواهر پرشور نبرد وجود دارد. فداکاری عابدانه او به امپراطور خدا به معنای تمایل به حل و فصل اختلافات با پوسته های محکم است. Jaywalking تحت حکومت او احتمالا با مرگ آتشین روبرو خواهد شد. در طول مبارزات انتخاباتی، متوجه شدم که نقش میانجی را بازی میکنم، و از تبدیل آرژانتا به یک منطقه جنگی جلوگیری میکنم.
این در تضاد کامل با بازیهایی مانند Baldur’s Gate 3 است، جایی که همراهان از غریبهها به یک واحد منسجم تبدیل میشوند که با عذاب قریبالوقوع روبرو هستند. از سوی دیگر، Rogue Trader از تمایلات اولیه شخصیت هایش لذت می برد و هرج و مرج را با هر پیچ و تاب آسیب زا در زندگی پر فراز و نشیب آنها ترکیب می کند. در این جهان، هیچ قلب طلایی در انتظار کشف نیست - فقط گروهی از افراد نامناسب تا دندان مسلح و آماده برای ضرب و شتم.
با هاینرکس ون کالوکس، مامور تفتیش عقاید آشنا شوید که بیزاری از بیگانه ها و تمایل به قتل های اتفاقی، او را به یک همراه جاده ای نه چندان ایده آل تبدیل می کند. وقتی من در مورد هرج و مرج غیرقابل پیش بینی کمپین Rogue Trader می گذرم، ناله های مداوم او در مورد بدعت و برتری انسانی تبدیل به صدای سفید می شود. به اندازه کافی عجیب، ایده هاینرکس در مورد حل تعارض شامل ناپدید شدن اعضای حزب یک شبه است، پیشنهادی که من به طور تاکتیکی گاهی اوقات از آن استفاده کرده ام.
با کمال تعجب، سرکش های گروه من، جائه و ایدیرا، ثابت می کنند که از نظر اخلاقی انعطاف پذیرتر هستند. آنها به ترتیب یک قاچاقچی و یک روانشناس، با وجود مشاغل جانبی مشکوک خود، درگیری های بین فردی را با ظرافت مدیریت می کنند. کاسیا، ناوبر کشتی، رفتار آرامی دارد - مگر اینکه به خدمهام پیشنهاد کند با برداشتن تارهای صوتی آنها برای دلجویی از او، ساکت شوم. همه اینها بخشی از کارهای روزمره در هزاره 41 است.
سپس Marazhai، دروخاری از Commorragh است. با توجه به ماهیت متضاد و تمایل او به عذاب دادن موجودات زنده، استخدام او نیازمند مذاکرات خلاقانه ای بود. در کمال تعجب، نه تنها مرازهای را به خدمت گرفتم، بلکه عاشقانه ای کنجکاو با او نیز آغاز کردم. نمایش بازی از این رابطه یک چرخش به طور قابل توجهی هذیان آور است. Marazhai تاجر سرکش من را به عنوان حیوان خانگی مطیع خود ستایش می کند، و من حتی به او "محل شکار" را به دلیل بی اعتباری خود می دهم که منجر به قتل های گهگاهی و ناراحت کننده اعضای بی گناه خدمه می شود. در حالی که خدمه نگاه های قضاوت آمیزی به من می کنند، در تاریکی تلخ Warhammer 40K، کمی اغماض به نظر می رسد ضروری است. به هر حال، این اعضای حزب مجموعهای از ناسازگاریهای اخلاقی مبهم هستند و رویدادهای مبارزات انتخاباتی تنها به بزرگنمایی عیوب آنها کمک میکند و در نهایت آنها را جذابتر میکند.